نویسندگان: علاءالدین الخربشه و بکری الاعظم(دانشگاه هاشمیه)
مترجم: ابوالفضل حرّی



 

پیش درآمد

واژه«نامریی/ناپیدایی» (1) در این مقاله به هر عنصر واژگانی ناپیدا معنای(2) خاص قرآن اطلاق می شود که به ظاهر، معنایی پیدا دارد که از روی اشتباه، معنای اصلی آن لحاظ می شود اما در عین حال، معنای ناپیدای دیگری دارد که نقش معنای اصلی را ایفا می کند اما در فرایند قرائت متعارف متن و بافتی که آن عنصر واژگانی ناپیدا معنا از آن سر برمی آورد، گرایش خاص دارد که به دیده نیاید و ناشناخته بماند. عموماً گرایش به ناپیدا ماندن را می توان با این حقیقت توجیه کرد که قرآن مطلبی بی بدیل و مذهبی را به تصویر می کشد که در سطوح واژگانی و متنی گونه گون آن، محاکات ناپذیر و تقلیدناشدنی است(به رای جزئیات بیشتر در باب تقلیدناپذیری قرآن، بنگرید به کتاب{تفسیر کبیر فخرالدین} رازی 2000، مجلدهای اول و دوم). مسئله مرتبط با این نوع بر ساخت واژگانی این است که بسیار دیرآشنا می آید به چشم مترجمان و خوانندگانی که متعاقباً و به صرافت طبع، تمایل دارند که از امکان در تصور آوردن دومین معنای ناپیدا دست بکشند؛ معنایی که آفریدن آن نیاز به تلاش آگاهانه دارد؛ مثلاً‌ متون و بافت مرتبط را به معاینه درآورند( بنگرید به گات 2000: 77-76) یا به کتب تفسیری مفسران مسلمان مراجعه کنند. با مرور پیشینه ی بحث، دریافتیم که«عومن» پدیده ی زبانی تقلیدناپذیری را نشان می دهد که تاکنون در مطالعات ترجمه محور قرآن، به معاینه درنیامده است.
در این مطالعه ی مقدماتی، «عنصر واژگانی ناپیدا معنای»قرآنی، دو معنا دارد: معنای ظاهری(پیدا) و معنای باطنی(ناپیدا). معنای باطنی که محل بحث این جستار است، طبیعتاً در تضاد یا تقابل با معنای ظاهری قرار دارد؛ در واقع، معنای ناپیدا، معنایی را می آفریند که موردنظر بافت وحیانی- دین شناختی است و بحث ما نیز درباره ی ترجمه از همین جا آغاز می شود. شایان ذکر است که برای توصیف این پدیده بی بدیل، می توان از سایر واژگان فنی در دسترس هم استفاده کرد. برای نمونه، می توان از برچسب نحوی(3) «درونه ای»(4) یا رچسب کاربردی(5)، «نابلورسته»(6) استفاده کرد. با این حال، کاربد برچسب«نادیدنی» اولویت دارد عمدتاً به این دلیل که این گونه معانی که از حیث بافت برون زبانی و/ یا کاربردشناختی، درونه ای هستند، بی توجه رها می شوند یعنی می توانند استنباط(یا تصور) خواننده را آشکار کنند.
نگرش پایدار و عالیجاه مسلمانان درباره ی قرآن بر این باور استوار است که کلام خدا تنها در ابلاغ پیام خلاصه نمی شود بلکه به طرزی اساسی و کارآمد در همان شکل نخستین که فرود آمده، حی و حاضر است(بنگرید به باقلانی 1985: 48 و جرجانی1981: 40-41). بنابراین قرآن، برخلاف برداشت مسیحیان از کتاب مقدس، فقط در زبان اصلی و اولیه ی خود حیات دارد. همچنین پیداست که متن اصلی قرآن به سایر زبان ها نیز ترجمه شده و ترجمه های موجود نیز معنای اصلی قرآن را انتقال می دهند اما این ترجمه ها هیچ گاه هم ارز قرآن اصلی نخواهند بود. غیرعرب زبان نیز به تمامی معنای قرآن را درک نخواهند کرد و بهره اندکی از آن خواهند برد(بنگرید به غزالی 1932: 13؛ شافعی1961: 88-109). از این رو، ترجمه های قرآن تا اندازه ای معانی قرآن را بر آفتاب خواهند کرد. در واقع، فاصله ی عظیم میان متن اصلی و ترجمه دلیل مهمی است که نشان می دهد چرا مسلمان در نمازهای یومیه خود، لازم است قرآن را به زبان عربی قرائت کنند(بنگرید به ابن قطیبه1945: 16 و عبدالعلی، 2004) .
به همین ترتیب، می توان استدلال کرد که ظاهراً«عناصر واژگانی ناپیدا معنا» معضلات لاینحلی پیش پای ترجمه می گذارند و ترجمه ی قرآن را به دشواره ای همیشگی بدل می کند و این دیدگاه که متون مقدس نیاز دارند که کلاً هر یکی دو نسل، بازترجمه شوند، دشواره ی ترجمه قرآن را دوچندان جلوه می دهد(بنگرید به لوئیس، 1998) . از این رو، نیاز است که ترجمه های قرآن، گهگاه بازنگری و ارزیابی شوند تا رجا واثق حاصل آید که واژگان و عبارت خاصه پیچیده و شوخ چشم آن، به طرزی کارآمد انتقال یافته است. از همین رو، به نظر می آید که «عناصر واژگانی ناپیدا معنا»به طرزی مناسب ترجمه می شوند، اما اگر به وفاداری این گونه ترجمه ها نگاهی دقیق تر اندازیم، چیزی دگرگونه خواهیم یافت به ویژه اگر با تفاسیر موثق مسلمانان نیز همراه باشد که تصور می شود همه سایه روشن های معنایی را آشکار می کنند.
در پرتو همه آنچه گفته شد، این جستار بر آن است تا بر این نگرش جزم اندیشانه ی مسلمانان صحه گذارد که قرآن«سخت ترجمه پذیر»است (عبدالرئوف، 1999: 45؛ بونداق 1983: 49) و همچنین این مفهوم را پررنگ نشان دهد که «کژتابی زبانی در ترجمه پی آیند این حقیقت است که زبان ها و فرهنگ ها با هم فرق دارند»(دیکنز و دیگران، 2002: 25؛ بارنول 1983: 23) . براساس این دیدگاه، این جستار که مسئولیت آن با نویسندگان است، دو هدف دارد: نخست اینکه، این جستار تلاش می کند که اثبات کند در فرایند برگردان«عناصر واژگانی ناپیدا معنا»، گریزی از وقوع کژتابی های ترجمه نخواهد بود؛ دوم اینکه، این جستار برای این کژتابی ها، متون و بافت هایی را شاهد مثال خواهد آورد تا از طریق تبیین از حیث دین شناختی دقیق و متقن معانی این شواهد، معنای ناپیدا را بررسی کند، ‌به گونه ای که گویندگان غیربومی زبان عربی نیازی به آشنایی دقیق با ایدئولوژی اسلامی پیدا نکنند. برگردان بسنده« عناصر واژگانی ناپیدا معنا» به منزله پاره ای از یک بافت بزرگ تر، می تواند بخشی از طریق انتقال درخور زیبایی و ژرفنایی آن ها و واکنش روانی- روحانی ای که آن ها برمی انگیزند، به خوانندگان غیربومی در بازآفرینی تجربه قرائت متن اصلی، یاری برساند.
برای آنکه به اهداف این جستار جامه ی عمل بپوشانیم و به دلیل مجالی اندک که در اختیار داریم، سه ترجمه از قرآن را از سه دوره ی زمانی مختلف انتخاب می کنیم. این ترجمه ها عبارتند از: قرآن مقدس: ترجمه و تفسیر احمد علی(1983)؛ قرآن مقدس: ترجمه انگلیسی مفاهیم به همراه تفسیر از پادشاهی سعودی(1992) ؛ و معنای قرآن شکوهمند: ترجمه توضیحی اثر پیکتال(2002) . گرچه هر ترجمه تازه از قرآن، نیم نگاهی به ترجمه های پیش از خود دارد(همان گونه که در ترجمه های متوالی این گونه است) ، هنوز هیچ ترجمه ای، مشکل ترجمه«عناصر واژگانی ناپیدا معنا»را یک بار و برای همیشه، برطرف نکرده است. این بدان معنا نیست که این مترجمان نمی خواهند پای در عرصه رقابت بگذارند بلکه نشان می دهد که آنان از وجود «عناصر واژگانی ناپیدا معنا» بی خبرند و از این رو، مترجمان سوق می یابند به اینکه به تفاسیر مشهور و مورد تأیید رجوع کنند. برای آنکه به این معانی مورد اغماض(7) بیش تر پی ببریم، سه تفسیر عمده مسلمانان را سنگ محک قرار دادیم و بر اساس آن ها، معنای ناپیدا را تعیین کردیم و بسندگی برگردان های پیشنهادی«عناصر واژگانی ناپیدا معنا» را که انتخاب کرده بودیم، بر اساس آن ها ارزیابی کرده و سنجیدیم. این سه تفسیر عبارتند از تفسیر قرآن الکریم اثر ابن کثیر(1997) ؛ صفوه التفاسیر اثر الصابونی(2001) و الکشاف اثر زمخشری. (8)

«عناصر واژگانی ناپیدا معنا» در قرآن: معنای پیدا در برابر معنای ناپیدا

در وهله ی نخست، لازم است از همین ابتدا خاطر نشان کنیم که ما در این جستار، معنای ناپیدا/ پیدا را در مفهوم موردنظر رویکرد کارکردی-نظری(9) پیشنهادی جولیان هاوس به کار نمی بریم(1981: 249-250 و 2001) ، بلکه ما معنای پیدا/ناپیدا را عموماً با عنایت به این دیدگاه به کار می بریم که نگرش های مذهبی، پیچیده تر از اندیشه های متعارف است از آن رو که این اندیشه ها گاه، آشکارا با واقعیات عینی جهان خارج و گاه، ‌با حالات درونی انسان سر و کار دارند. شاهد مدعا، صدها تفسیری است که در طول چهارده قرن بر قرآن نگاشته شده و هیچ یک نیز ادعا ندارند که تمامی جنبه ها و معانی قرآن را استنباط کرده اند.
در قرآن، می توان دو معنا را از هم بازشناخت: معنای پیدا و معنای ناپیدا. معنای پیدا آن معنایی است که از هر خواننده عقل برس می توان انتظار داشت آن را درک کند و معنای ناپیدا نیز معنایی است که از چشم خوانندگان «تیزبین تر»‌پنهان نمی ماند(فرانس1981: 241) یا خوانندگانی که با علم به این حقیقت که این نوع معنا به عمد از تیرس نگاه می گریزد، در این کار خبره شده اند. بنابراین، معنای باطنی(ناپیدا) که معنایی روان شناختی و معنوی است، معنایی هماره صواب است حال آنکه، معنای ظاهری(پیدا) بسان پرده ای بر چشمان عمده مترجمان و خوانندگان فرو افتاده است. در واقع، آنچه خوانندگان از قرآن فراچنگ می آورند، بسته به پیشینه تفسیری آنان، فرق می کند، همان سان که قرآن ظرایفِ بالقوه پیچان معنایی ژرف و غنی دارد(بنگرید به رفیعی1945: 282). آیات قرآنی را باید لایه لایه دانست و قرآن به سان موجودی زنده، اجزایی به هم تافته و مرتبط دارد. سخن به گزاف نگفته ایم اگر بگوییم انگشت شمارند- اگر اصلاً‌ باشند- خوانندگان عرب زبانی که قادرند به طور طبیعی این معنای ژرف و پیچان را از متون اصلی استحصال کنند، خوانندگان انگلیسی زبانی که ترجمه های انگلیسی در دسترس قرآن را می خوانند، دیگر جای خود دارد.
بنابراین، در پس پشت ساختار پیدا، ساختار پنهان و معنای مفروض قرار دارد و همین معنای ناپیداست که مبنای ترجمه به زبانی دیگر قرار می گیرد. وانگهی، رویکردهای اصطلاحی، فرض را بر این استوار می کنند که متن، ساختارهای پیدا دارد که همان ساختارهای نحوی، واژگانی، صرفی و آواشناختی است؛ و همچنین، ساختار ناپیدا که حروف اضافه و سایر عناصر ناظر به کنش های گفتار و پیوندهای میان اضافه ای را شامل می شود.
البته، رابطه میان ساختار پیدا و ساختار ناپیدا، آن چنان که نشان می دهد، رابطه ای سرراست و بی غموض نیست و اساساً همین غموض معنایی است که کار ترجمه را دشوار می کند. زبان عموماً، «کژتابی»(10) بین ساختار پیدا و ناپیداست. برای نمونه، شکل دستوری زبان با کنش منظوری آن، ‌«کژتابی»دارد. برای نمونه در هوای سرد، شخصی که در سرسرا نشسته و از سرما می لرزد ممکن است بگوید:« هوا خیلی سرد است»تا مفهوم کنش منظوری (11) درخواست را نشان دهد( و از شخص نزدیک به پنجره بخواهد که پنجره را ببندد) اما شکل نحوی جمله به گونه ای است که طبیعتاً آن را برای بیان جمله ای خبری درباره خوا به کار می بریم. در تمام نمونه هایی که در این جستار شاهد مثال می آوریم، «کژتابی» حکم سایه روشن های روانی، عاطفی و زیباشناسانه معنا را دارد و آغازگرا امر ترجمه محسوب می شود. دشواره ای دیگر که در گفتمان قرآنی رخ نشان می دهد و به تفاوت میان ساختار پیدا و ساختار ناپیدا مربوط می شود، این است که «اطلاعات ضمنی»یا «معنای ناپیدا» عادتاً شکل زبان شناختی ندارد اما پاره ای از تعامل همه جانبه موردنظر یا مفروض باری تعالی، محسوب می شود.
بنابراین، آشکار است که نیاز است مترجم حضور اطلاعات ضمنی را در متن اصلی به معاینه دقیق درآورد تا در صورت نیاز، آن ها را در زبان مقصد آشکار سازد. گاه، ضرورت دارد که در قرآن، اطلاعات ضمنی را آشکار و برآفتاب کنیم چرا که مخاطب زبان مقصد با آن ها آشنایی ندارد. به همین ترتیب، می توان گفت که در تفسیر لازم است به اهمیت هر واژه و عبارت گفتمان مذهبی توجه نشان داد و بر مترجم است که در لجّه متن غور و تفحص کند تا منظور باری تعالی را دریابد. بنابراین، هرگاه چیزی در متن قرآنی، ‌خارج از معنا جلوه کند، خواننده است که آن را ادراک نکرده است یعنی دانش و درک خواننده از واژه و/ یا متن وافی به مقصود نبوده است. در یک کلام، ‌ترجمه های حاصل ممکن است به طریق اولی، معنای اصلی و اولیه این گونه متون وحیانی را در هاله ای از ابهام فرو ببرند(بنگرید به نایدا و تابر1969: 12؛ نایدا1964: 159) .

بحث و بررسی

در زیر، ابتدا متن اصلی شواهد قرآنی را ذکر می کنیم که«عنصر واژگانی ناپیدا معنای» آن را به صورت خط زیردار نشان داده ایم و سپس، ترجمه های انگلیسی شواهد را خواهیم آورد و در نهایت، درباره ی ترجمه ها بحث خواهیم کرد. (12)

نمونه ی اول: یونس/54:

وَلَوْ اَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فی الارضِ لَافْتَدَتْ بهِ و أَسَّروا النّدامهَ لمّا رأوُ العذابَ وَ قُضیَ بَیْنَهُم بالقِسْطِ و هُم لا یُظْلَمونَ
ترجمه فولادوند: و اگر، ‌برای هر کسی که ستم کرده است، آنچه در زمین است می بود، قطعاً‌ آن را برای [خلاصی و] بازخرید خود می داد؛ و چون عذاب را ببینند پشیمانی خود را پنهان دارند، و میان آنان به عدالت داوری شود و برایشان ستم نرود. (13)
Picthall:And if each soul that doeth wrong had all that is in the earth it would seek to ransom itself therewith;and they will feel remorsewithin them,when they see the doom. But it hath been judged between them fairly and they are not wronged. (2002: 185)
Ali:Every soul that hath sinned,if it possessed all that is on earth,would fain give it in ransom:they would declare(their) repentance when they see the penalty:but the judgment between them will be with justice,and no wrong will be done unto them(1983: 498-499)
Presidency:Every soul that hath sinned,if it possessed all that is on earth,would fain give it in ransom:they would declare(their) repentance when they see the chastisement:but the but the judgment between them will be with justice,and no wrong will be done unto them(1983: 498-499)
«عنصر واژگانی ناپیدا معنا» در زبان عربی یعنی فعل «وَأسَرّوا» که به معنای پوشاندن یا پنهان کردن است، از حیث معنایی غامض بوده و در بافتی جای گرفته که نشانه های مکفی در اختیار نمی گذارد تا به معنای ناپیدای آن پی ببریم. در نگاه اول، خوانندگان متن به ویژه آنانی که توانش زبانی و ادراک تمام و کمال ندارند، معنای پیدا را که مفروض است، جستجو خواهند کرد. البته، تغییر معنایی حد و اندازه ندارد: واژه می تواند بدون آنکه معنای اولیه خود را از دست دهد، معنایی تازه بیابد(Ulmann 1972:195) . فعل «اسر» نیز این گونه است. شرایط ممکن است افراد را در وضعیتی قرار دهد که نابهنجار و نامنتظر رفتار کنند و این شرایط کافران است که آشکارا از شرمساری و زشتکاری خود توبه می کنند. اشاره به معنای متضاد به این معنا نیست که«اسر»خود دو معنای متضاد دارد و معانی متمایز بسیاری نیز ندارد. بلاغت قرآنی است که«اسر» را وامی دارد این گونه عمل کند.
از آنجا که درک معنای ناپیدا برای آن دسته افرادی که آشنایی چندانی با سبک شناسی قرآنی ندارند، با دشواری همراست، به معنای پیدا روی خواهند آورد که کاربرد متعارف دارد و سرراست به چنگ افراد معمولی درمی آید(بنگرید به ابن کثیر1997، ج دوم، ص 944؛ الصابونی، 2001، ج اول، ص 546) . و شاید همین حقیقت است که پیکتال را واداشته تا فعل أسروا را با افزودن عنصر واژگانی remorse به will feel برگرداند. در این ترجمه، feel صرفاً معادلی برای concealment یا secrecy است که معنای ناپیدای فعل declare را در متن اصلی، انتقال نمی دهد. (بنگرید به زمخشری2005:466) .
برعکس، علی(499-498) و سعودی(1992: 564) با رجا واثق به معانی برآمده از«عنصر واژگانی ناپیدا معنا»، أسرّوا را به طرزی مناسب به فعل declare در انگلیسی برگردانده اند. البته نمی توان از روی اتفاق به این گزینش واژگانی دست یافت؛ مترجمان می باید با تفاسیر مفسران قرآن رأی زنند یا عمیقاً در بافت دین شناختی واژگان و عبارات غور و تفحص کند. در اصل، «ندامه»(remorse) به پنهان کاری(secrecy) و تأسف جانکاه خطاکاری ها یا ندامت ها دلالت می کند. و از آنجا که می توان آن را طبیعتاً پنهان ساخت، کاربرد«أسروا» به معنای «پوشاندن» حشو است مگر وافی به کاربرد بلاغی باشد چنانچه در آیه موردنظر کاربرد بلاغی دارد. نمونه ای دیگر که «أسرّوا» همین کاربرد را با معنای وارونه دارد، آیه زیر است: انبیاء/3:
لاهیَهً قُلوبُهُم وَ أسَرّوا النّجویَ الّذینَ ظَلَموا هَلْ هذا إلّا بشَرٌ مِثْلُکُم اَفَتَأتونَ السّحْرَ و انتُمْ تُبْصِرون.
فولادوند: در حالیکه دل هایشان مشغول است؛ و آنان که ستم کردند پنهانی به نجوا برخاستند که:« آیا این [مرد] جز بشری مانند شماست؟ آیا دیده و دانسته به سوی سحر می روید؟»
که علی(1983: 822) آن را تحت اللفظی ترجمه کرده است:
Ali:"Their heart toying as with trifles. The wrong doers conceal their private counsels,(saying) ,"Is this (one) more than a man like yourselves?Will ye go to witchcraft with your eyes open?

نمونه دوم: بقره/26

إنَّ اللهَ لا یَسْتَحْیی أن یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعوُضَهً فَما فوقِ ها فَأمّا الذین آمَنوا فَیَعْلَمونَ أنَّهُ الحقُّ مِن رَبّهِم و أمّا الذّینَ کَفَروا فَیَقولونَ ماذا أرادَ اللهُ بِهذا مثَلاً یُضِلُّ بهِ کَثیراً وَ یَهْدی بهِ کثیراً وَ ما یُضِلُّ بهِ إلا الفاسِقینَ
فولادوند: خدای را از اینکه به پشه ای- یا فروتر[ یا فراتر] از آن- مثَل زند، شرم نیاید. پس کسانی که ایمان آورده اند می دانند که آن[ مَثَل] از جانب پروردگارشان بجاست ولی کسانی که به کفر گراییده اند، می گویند:« خدا از این مَثَل چه قصد داشته است؟»[خدا] بسیاری را با آن گمراه، و بسیاری را با آن راهنمایی می کند و[لی] جز نافرمانان را با آن گمراه نمی کند. (14)
Picthall: Lo!Allah disdains not to coin the similitude even of a gnat or what is above it. Those who believe know that it is the truth from their Lord;but those who disbelieve say:what does Allah wish(to teach) by such a similitude?He misleads many thereby,and He guides many thereby;and He misleads thereby only miscreants(2002:8) .
Ali:God disdains not to use the similitude of things,lowest as well as highest. Those who believe know that it is the truth from their Lord;but those who reject faith say:"What means God by this similitude?"by it He causes many to stray,and many He leads into the right path;but He causes not to stray,except those who forsake(the path) (1983:22) .
Presidency:Allah disdains not to use the similitude of things even of a gnat as well as anything above it. Those who believe know that it is a truth from their Lord;but those who reject Faith say:what does Allah wish(to teach) by such a similitude?"What means God by this similitude?"by it he causes many to stry,and many He leads into the right path;but He causes not to stray,except those who forsake(1992: 13-14)
در زبان عربی، «عنصر واژگانی ناپیدا معنا» که در قالب قید«فوق»آمده، به دشواری ترجمه می شود. تفسیر مبتنی بر بافت بالنسبه اشتباه، فقط به اشتباه دامن نمی زند، گمراه کننده نیز خواهد بود. بافت کلی آیه، جنبه ای دیگر از معنای کاربردی آم را برملا می کند که ممکن است با معنای پیدا و ظاهری ناسازگاری پیدا کند. حشره ی بالدار کوچک، ظاهراً شأن و رتبه ای ندارد و مناسب است که بدان مَثَل زده شود. اگر معنای کاربردی یا موردنظر «فوق»، «دون» یا «ورای» نمی بود، مناسب نبود که بدان مَثَل زده شود و اگر این گونه نبود، ‌آنگاه، عدم توازنی ظاهری در ساختار نحوی و اشارات ضمنی آیه، رخ می نمود. برای آنکه معنا موثق و وفادارانه انتقال یابد، لازم است مترجمان به متن در بافت مذهبی آیه توجه مبذول دارند. فقط زبان شناس- مترجمان کاربلد که البته مصون از خطا و اشتباه هم نیستند، و به میزان وسیع تر، علاقه مندان به معنای زبان شناختی متن مذهبی عربی، می توانند معنای مستتر در زیر پوسته بیرونی را فراچنگ آورند و از آنجا که برای نیل به این مهم، بافت صرف وافی به مقصود نخواهد بود، مترجمان این گونه متون لازم است که به تفاسیر مفسران نیز رجوع کنند که از پس توجیه این غرایب و ظرایف برمی آیند.
از این رو، با توجه به آنچه گفتیم و با رجوع به سه ترجمه، درخواهیم یافت که هیچ یک معنای ناپیدای«فوق» را که در این آیه به معنای«دون»است، افاده نمی کنند. (بنگرید به زمخشری2005: 64 و الصابونی2001: ج یک، ص 36) . پیکتال(2002:8) آن را تحت اللفظی به above برگردانده که من حیث المجموع، با آنچه واقعاً موردنظر بوده، یعنی مفهوم دون یا فروتر، در تضاد است. علی (1983: 22) قید فوق را نقل به معنا کرده و به صورت as lowest as well as highest (کمترین و نیز بالاترین) آورده است. نه فقط معنای ناپیدا را افاده نمی کند بلکه به ابهام معنایی نیز دامن می زند. مبهم بودن به معنای دقیق کلمه، ‌مترجمان را به اشتباه خواهد انداخت و اجازه نمی دهد که ترجمه صواب ارائه کنند. ترجمه سعودی(13-14: 1992) که به سان ترجمه ی پیکتال، تحت اللفظی است به تفسیر قرآنی ابن کثیر نزدیک تر است(1997: جلد یک، ص 68) .

نمونه سوم: بقره/ 249

. . . قالَ الذّینَ یَظُنّونَ أنَّهُم مُلاقوُ اللهِ کَم مّن فِئَهٍ قَلیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کثیرهً بإذْنِ اللهِ و اللهُ معَ الصّابرین
فولادوند: کسانی که به دیدار خدا یقین داشتند، گفتند:« بسا گروهی اندک که بر گروهی بسیار، به اذن خدا پیروز شدند، ‌و خداوند با شکیبایان است. »(15)
Pickhall:But those who knew that they would meet Allah exclaimed:how any a little company has overcome a mighty host by Allah's leave!And Allah is with the steadfast(2002: 37)
Ali:But those who were convinced that they must God,said:"how oft,by God's will,hath a small force vanquished a big one?God is with those who steadfastly preserve. "(1983:100)
Presidency:But those who were convinced that they must Allah,said:"how oft, by Allah's will,hath a small force vanquished a big one?Allah is with those who steadfastly preserve. "(1992: 111)
«عنصر واژگانی ناپیدا معنای»«ظَنُ» در عربی به معنای to think، به حالتی از ذهن اشاره می کند که به تفکر و نتیجه گیری ختم می شود. از این حیث، نگرش و عقیده که در تبادل افکار شکل می گیرد، فرایندی در فراز و نشیب است. جز این اگر باشد، خوانندگان متن یا شنوندگان گفتار، برای تعیین معنای ناپیدا می باید به خوبی کلیت گفتمان آشنا باشند. اگر در سطح جمله یا آیه، بافت برای مترجم در مقام خواننده خیلی وافی به مقصود نباشد تا معنای ناپیدا را بیابد، می باید از بافتی بیرونی و سایر بافت های زبان شناختی سراغ بگیرد. به دیگر سخن، مترجم نباید از غور و تفحص پیرامون معانی مبهم آن«عنصر واژگانی ناپیدا معنا» دست بردارد. مترجمی هم که می خواهد فعل «یظنون» را به انگلیسی برگرداند، در چنین موقعیتی قرار دارد. پیکتال(2002: 37) در ترجمه این فعل به knew، معادلی نزدیک برگزیده است. معنایی که از این معادل حاصل می شود، میان معانی پیدا و پنهان قرار می گیرد. پیکتال(همان جا: 37) هیچ اطلاعات روشنگری ارائه نمی کند که دال بر معنای اشتباه و گنگ فعل یظنون (to think) به منزله معنای متعارف و مسبوق به سابقه آن باشد (بنگرید به ابن کثیر، 1997، ج. یک، ‌ص 296) .
علی(1983: 100) و سعودی(1992: 111) نیز تا حدودی در انتقال معنای متناظر فعل یظنون(to think) به زبان انگلیسی ناموفق عمل کرده اند. در هر دو ترجمه، فعل were convinced به عقیده شگفت آوری که مؤمنان به چنگ آورده اند، اشاره ای نمی کند(بنگرید به الصابونی 2001، ج. یک، ص 296؛ زمخشری، 2005: 143). این باور، بخش جدایی ناپذیر ایمان مؤمنان است و از این رو، چون و چرا در آن راه ندارد. در مجموع، و با رجوع به سه ترجمه، به نظر می آید که بافت به منزله قطعیتی تمام و کمال، اصلاً‌ در برگردان فعل یظنون(to think) به زبان انگلیسی، لحاظ نشده و در نتیجه، آن معنای متمایز و آسان به ذهن آمده، از حیز انتفاع ساقط می شود.

نمونه چهارم: کهف/77

فَانطَلَقا حَتّی إذا أتَیا اَهلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَمَا اَهْلَها فَأَبَوا أن یُضَیّفوهُما فَوَجدا فیها جِداراً یُریدُ أن یَنقَضَّ فأقامهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاتّخذْتَ عَلَیهِ اجراً
فولادوند: پس رفتند تا به اهل قریه ای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند، و[لی آن ها] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد، و [بنده ما] آن را استوار کرد. [ موسی] گفت:« اگر می خواستی[ می توانستی] برای آن مزدی بگیری. »(16)
Picthall:So they twain journeyed on till,when they came unto the folk of a certain township,they asked its folk for food,but they refused to make them guests. And they found therein a wall upon the point of falling into ruin,and he repaired it. (Moses) said:If thou hadst wished,thou couldst have taken payment for it.
دو فعل عربی«یرید» و«یوشک» از حیث قطعیت، با هم در تضادند. در حالی که، فعل «یوشک» معنای غیرقطعیت را به همراه می آورد، فعل«یرید»، امر قطعی و مسلم را در خود دارد. گاه، معنای یک واژه، قویاً بافت وابسته بوده و از این رو، از حیث معنایی، غیرعادی جلوه می کند. بافت آیه مورد بحث، عاملی تعیین کننده در تمایز میان فعل« یوشک» و فعل«یرید» است؛ در اینجا، فعل «یرید»، دیوار در حال فروریختن را توصیف می کند. از این رو، سه مترجم، معنای این فعل را با انتخاب upon the point of، به درستی به انگلیسی برگردانده اند. (17)

جمع بندی

در پایان، می توان گفت که «عناصر واژگانی ناپیدا معنا»، دائماً مشکلاتی را سر راه ترجمه قرآن قرار داده و مترجمان و خوانندگان قرآن را با دشواری روبرو می کنند. صرفاً مترجمان کاربلد که دستی در فقه اللغه و دین شناسی دارند، می توانند به طرزی کارآمد گفتمان قرآنی را ترجمه کنند. با این حال، آنگاه که پیشینه ی زبانی- تفسیری این مترجمان کفایت نمی کند، ‌نتیجه کارای بسا نامطبوع و نادلپسند جلوه می کند. این جستار تلاش کرد که نشان بدهد«عناصر واژگانی ناپیدا معنا»، مشکل آفرین بوده و به سختی تن به ترجمه می دهند از این رو که این عناصر در ظاهر امر یک معنا بیش ندارند که البته، مریی است حال آنکه، در عمل، معنایی پنهان و دور از ذهن دارند که نامریی و ناپیداست؛ این معنا، به عناصر واژگانی وابسته است و کم پیشامد می کند که به دیده آید.
امید است که این جستار بجا موفق شده باشد که توجه مترجمان و خوانندگان را به این مسئله خاص و نامتعارف زبانی که در زبان عربی شیوع و رواج کمتر دارد، جلب کند. از جمله دلیل اینکه چرا ترجمه«عناصر واژگانی ناپیدا معنا»، با دشواری همراست، این است که خوانندگان معمولی، از معنای ناپیدای قرین با معنای پیدا، خبر ندارند. از این روست که سه ترجمه مورد بحث در این جستار، غالباً ناآگاهانه، معنای سطحی و در دسترس را در نظر می گیرند. ناآشنایی با فقه اللغه و مسایل دین شناختی، بر ابهام کار مترجمان می افزاید؛ مترجمانی که گاه، متن را به دقت نمی خوانند و همین بدخوانی، در عوض، آن ها را از سایر معنایی پنهان واژه دور می سازد.

پی نوشت ها :

1. Alsddin al-Kharabsheh and Bakri al Azzam(2008) Translating the invisible in the Quran. Bable 54: 1, 1-18.
2. semantically Invisible lexical element
3. syntactic lable
4. embeded
5. pragmatic lable
6. unembodied
7. unnoticeable meaning
8. البته این تفاسیر، نگاه اهل تسنن را بازتاب می دهند و در این میان جای تفاسیر شیعی به ویژه المیزان خالی است. از این رو، مترجم برای آنکه سنگ محک دقیق تری ارائه شود، به تفسیرالمیزان نیز ارجاع خواهد داد. م.
9. functional-theoretic approach
10. skewing
11. illocutionary force
12. در اینجا ترجمه فولادوند را نیز خواهیم آورد.
13. سایر ترجمه های انگلیسی به شرح زیر است:
Shakir:And if every soul that has done injustice had all that is in the earth,it would offer it for ransom and they will manifest regret when they see the chastisement And the matter shall be decided between them with justice And they shall not be dealt with unjustly.
Irving:(Even though each person who has done something wrong had everything on earth,he would still try t o ransom himself with it. They will conceal regret once they see the torment. Judgment will be passed upon them in all fairness,and they will not be wronged) .
Safarzadeh:Even though each person who has done something wrong had everything on earth,He would still try to ransom himself with it. They will conceal regret once they see the torment. Judgment will be passed upon them in all fairness,and they will not be wronged. Qaraei:Were any soul that has done wrong to passess whatever there is on the earth,it would surely offer it for ransom. They will hide their remorse when they sight the punishment:and judgement will be made between them with justice and they will not be wronged
Yusef Ali:Every soul that hath sinned,if it possessed all that is on earth,would fain give it in ransom:They would declare(their) repentence when they see the Chastisement:but the judgement between them will be with justice,and no wrong will be done unto them.
Arberry:If every soul that has done evil possessed all that is in the earth,he would offer it for his ransom and they will be secretly remorseful when they see the chastisement and justly the issue is dicided between them and they are not wronged.
14. سایر ترجمه ها به شرح زیر است. م.
Shakir:Surely Allah is not ashamed to set forth any parable(that of) a gnat or any thing above that then as for those who believe,they know that it is the truth from their lord And as for those who disbelieve,they say:What is it that Allah means by this parable?He causes many to err by it and many He leads aright by it!But He dose not cause to err by it(any) except the transgressors.
Irving:God dose not hesitate to compare things to believe realize that it is the Truth from their Lord,while those who disbelieve say:"What dose God want in such a comparison?"He lets so many go astray trough it,and guides many by means of it. Yet only immoral persons are led astray by it!
Safarzadeh:Verily,Allah is not ashamed to set forth a parable of mosquito or even lesser than that,as means of explanation It dose not belittle Allah's Exalted Stand. [those who believe,know that it is the truth from their Creator and Nurturer:but those who this believe would say:"What dose Allah mean by this parable?"By it Allah leads Many to astray,and by it he leads many to the right Path:but He dose not cause mankind to astray from the right Path]except [the disobedients]:
Qaraei:Indeed Allah is not ashmed to draw a parable whether it is that of a gnat or something above it. As for those who have faith,they know it is the truth from their Lord;and as for the faithless,they say:"What did Allah mean by this parable?"Thereby He leads many astray,and there by he guides many:and He leads no one astray thereby except the transgressors.
Yusef Ali:Allah disdains not to use the similitude of things,even of a gnat as well as anything above it. Those who believe know that it is truth from their Lord:but those who reject faith say:"What means Allah by this similitude?"By it he causes many to stray,and many he leads into the right path:but he causes not to stray except those who forsake the path.
Arberry:God is not ashamed to strike a similitude even of a gnat,or aught above it As for the believers,they know it is the truth from their Lord but as for unbelievers,they say,"What did God desire by this for a similitude?Thereby He leads many astray,and thereby He guides many and thereby He leads none astray save the ungodly.
15. ترجمه سایر مترجمان به شرح زیر است:م.
Shakir:Those who were sure that they would meet their Lord said:How often has a small party vanquished a numerous host by Allah's Permission?And Allah is with the patient.
Irving:Those who thought they were going to meet God said:"How often has a small detachment defeated a larger detachment with God's permission!God stands alongside the patient!"
Safarzadeh:But those who were Certein that they shall meet Allah,They said:"How often a small group overcame a big host by Allah's Command and Allah is the Supporter of the steadfast and the patient. "
Qaraei:Those who were certain they will encounter Allah said,"How many a small party has overcome a larger party by Allah's will!and Allah is with the patient. "
Yusef Ali:But those who were convinced that they must meet Allah,said:"how oft,by Allah's will,hath a small force vanquished a big one?Allah is with those who steadfastly persevere. "
Arberry:those who reckoned they should meet God. "How often a little company has overcome a numerous company,by God's leave!And God is with the patient.
16. سایر ترجمه ها به شرح زیر است:م.
Shakir:So they went on until when they came to the people of a town,they asked them for food,but they refused to entertain them as guests. Then they found in it a wall which was on the point of falling,so he put it into a right state Musa(said:If you had pleased,you might certeinly have taken a recompense for it)
Irving:They both proceeded further till when they came to the people of a certain[town,they asked its inhabitains for some food,and they refused to treat either of them hospitably. They found a wall there which was about to tumble down,so he set it straight. He said:"If you had wished,you might have accepted some payment for it. "]
Safarzadeh:Then,they proceeded their journey until they reached a town. They asked The inhabitants for some food but they refused to offer them any hospitality. They noticed a wall which was about to fall down,so Khizr set it up. Mussa said:"Since they did not give us food[You could have asked them for some Wage for that. "]
Qaraei:So they went on. when they came to the people of a town,they asked its people for food,but they refused to extend them any hospitality. there they found a wall which was about to collapse,so he erected it. He said:"Had you wished,You could have taken a wage for it. "
Yusef Ali:Then they proceeded:until,when they came to the inhabitains of a town,they asked them for food,but they refused them hospitality. They found there a wall on the point of falling down,but he set it up straight. Moses(said:"If thou hadst wished,surely thou couldst have exacted some recompense for it)
Arberry:so they departed:until when they reached the people of a city,they asked the people for food,but they refused to recive them hospitably There they found a wall about to tumble down,and so he set it up Moses said,If thou hadst wished,thou couldst have taken a wage for that.
17. البته نویسندگان با ذکر چند نمونه آیات دیگر، عناصر ناپیدا معنا را در قرآن گسترده تر تشریح می کنند که در اینجا به دلیل طولانی شدن مقاله، دیگر به آن ها اشاره نمی کنیم. م.

منبع مقاله: نشریه دین، شماره 187